تو در چشم من همچو موجی،خروشنده و سرکش و ناشکیبا،که هر لحظه ات میکشاند بسویی،نسیم هزار آرزوی فریبتو
موجی،تو موجی و دریای حسرت مکانت،پریشان رنگین افق های فردا،نگاه مه آلود دیدگانت،تو دائم بخود در ستیزی،تو
هرگز نداری سکونی،تو دائم ز خود میگریزی،تو آن ابر آشفته نیلگونی،چه میشد خدایا!چه میشد اگر ساحلی دور
بودم؟شبی با دو بازوی بگشوده خود،تو را می ربودم...تو را می ربودم...
نظرات شما عزیزان:
moshtagha 
ساعت19:24---4 فروردين 1391
|